شهدای گمنام...

ساخت وبلاگ


دوستان سلام...

نمیدونم چی بگم!چه جوری بگم! 

امروز شهیدگمنامیو اوردن مدرسمون...اولش خوشحال بودم ولی بعدش شرمنده...

دردناک ترین قسمتش جایی بودکه بچه ها باباهاشونو صدا میزدن...باباهایی که دیگه نبود...

اون شهید فقط 16سالش بود نمیگم بچه های الان بدن ولی کدوم پسره 16ساله ای الان حاضرمیشه بره؟؟؟

.

.

.

.

همونجوری که گفتم امشب منتظرم که به خوابم بیایی...اونجا تنها کلمه ای که میتونستم بگم این بود"داداش کمکم کن"

شاید به اندازه خواهرش واسش عزیز نباشم که نیسم ولی...

دخترچادریا...
ما را در سایت دخترچادریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7dokhtarchadori7 بازدید : 108 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 16:33